علت اينكه حضرت علي ع در كوفه به شهادت رسيدند
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 130150
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 262317
بازدید ماه : 315595
بازدید کل : 10707350
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 11 / 2 / 1400

علت اينكه حضرت علي ع در كوفه به شهادت رسيدند ولي مزارشان در نجف اشرف هست چيست؟


پاسخ:

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان  در مورد محل دفن امام علي (ع) در منابع معتبر آمده است.

حسن و حسين عليهما السّلام غسل دادن و کفن کردن امام علي (ع) را به دستور حضرت انجام دادند، جنازه آن بزرگوار را (پس از غسل و کفن کردن) به جانب نجف کوفه بردند و در آن جا دفن کردند، جاى قبرش را پنهان کردند، اين کار طبق وصيتى بود که حضرت به دو فرزندش فرمود، زيرا روى کار آمدن بنى اميه را پس از او و عقايد آن ها را در دشمنى با خودش مي دانست، از سرانجام کارشان آگاه بود، مي دانست که اينان به واسطه سوء نيت (و ناپاکى دلى) که دارند تا آن جا که بتوانند از کردار زشت و گفتار نابهنجار فروگذار نخواهند کرد ( از قبر و جنازه حضرت نيز دست بردار نخواهند بود) 


پيوسته قبرش پنهان بود، تا اينکه حضرت صادق جعفر بن محمد عليهما السلام پس از نابودى بنى اميه و روى کار آمدن بنى عباس آن را نشان داد، در آن هنگام که منصور دوانيقى در شهر حيره (که در سه منزلى کوفه بود) توقف داشت، و امام صادق براى ديدار او مي رفت (در سر راه) آن قبر شريف را زيارت کرد، شيعيان آن مکان را شناختند و دانستند که آن جا مزار حضرت است.(1)




پي نوشت ها:
1 . ارشاد ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه ،ج‏1،ص 9



ابوتراب يعني چه و چرا به حضرت علي(عليه السلام) لقب ابوتراب داده شده است؟


ابو تراب به معناى پدر خاك، يا دمساز خاك، يا پدر و رئيس خاكيان است .
اين لقب از محبوب‌ترين القاب در نزد امام علي(عليه السلام) و يكي از زيباترين القاب آن حضرت به شمار مي‌آيد.


شيخ علاء الدين سكتوارى در محاضرة الأوائل (ص 113 ) گويد: نخستين كسى كه به كنيه (ابو تراب) ناميده شد على بن ابى طالب رضى الله عنه است، اين كنيه را رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او داد آن گاه كه ديد او بر روى زمين خوابيده و خاك بر پهلوى او نشسته است، از روى لطف و مهربانى به او فرمود: برخيز اى ابو تراب .


و اين محبوب ترين القاب او به شمار مى رفت، و از آن پس، به بركت نفس محمدى اين كرامتى براى او گرديد، زيرا خاك خبرهاى گذشته و آينده تا روز قيامت را براى او باز مى گفت. اين را بفهم كه رازى است بى پرده .(1)
عباية بن ربعى گويد: به عبدالله بن عباس گفتم: رسول خدا( صلى الله عليه و آله و سلم) از چه رو على(عليه السلام) را ابو تراب ناميد؟

گفت: از آن رو كه على(عليه السلام) صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقاى زمين و آرامش آن به او است، و از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدم مى فرمود: چون روز قيامت شود و شخص كافر پاداش و نزديكى و كرامتى را كه خداى متعال براى شيعيان على آماده نموده ببيند گويد: (اى كاش من ترابى بودم) يعنى كاش از شيعيان على( ابو تراب ) بودم . و اين است معناى اين آيه كه كافر گويد: كاش من تراب (خاك) بودم .(2)

علامه مجلسى رحمة الله در بيان اين جمله گويد:
ممكن است ذكر آيه در اينجا براى بيان علت ديگرى در نامگذارى آن حضرت به ابو تراب باشد، زيرا شيعيان او به جهت تذلل بيش از اندازه و تسليم بودن در برابر فرمانهاى حضرتش تراب ناميده شده اند؛ چنان كه در آيه كريمه آمده، و چون آن حضرت صاحب و پيشوا و زمامدار آنهاست ابو تراب نام گرفته است.(3)

در اين كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) در چه زماني اين لقب مبارك را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داده است، روايات متفاوتي نقل شده است. برخي از آنها حاكي از آن است كه اين لقب در جمادي الأول يا جمادي الثاني سال دوم هجرت در غزوة العشيره به آن حضرت داده شده است.


در برخي ديگر آمده است كه در يوم التآخي؛ يعني روزي كه پيامبر اسلام بين هم? مسلمانان عقد برادري بست و از بين تمام مردم علي را براي خود برگزيد، به او داده شده است .
البته اين روايات هيچ تعارضي با هم ندارند؛ چرا كه ممكن است پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در موارد متعدد بارها و بارها آن را تكرار كرده باشد .(4)


تنظيم: گروه دين و انديشه – مهدي سيف جمالي
منبع: گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



اگر حق با علی بود چرا از حق خودش در امر خلافت دفاع نکرد؟

بعد از رحلت نبي اكرم(ص) دشمنان اسلام از هر سوي در كمين بودند تا فرصتي مناسب به دست آورند و ضربه خود را بر پيكر نوپاي اسلام و مسلمانان وارد كنند و انتقام خود را بگيرند. از خطرات فراواني كه اسلام و مسلمانان را تهديد مي‏كرد، از آن جمله:

1. پادشاه ايران كه يمن به تازگي از چنگ او خارج شده بود، اسلام را خطري بزرگ براي تاج و تخت خود مي‏ديد/

2. خطر ديگر، پادشاه روم بود كه هم مرز كشو اسلام شده بود و چندين بار بين آنان جنگ در گرفته بود؛ به گونه‏اي كه پيامبر اكرم شخصاً در غزوه تبوك شركت كرده بودند و در آخرين روزهاي حيات خويش، سپاه اسامه را براي جنگ با آنان تجهيز نموده بودند/

3. عده‏ اي از قبايل و افراد عرب مرتد شدند و احتمالاً از ناحيه آنان خطراتي متوجه اسلام و مسلمانان بود.

4. ظهور پيامبران دروغين مانند مُسَيلمه، سجاح، اسود عنسي كه گروهي از اعراب يمن و يمامه اطراف آنان را گرفته و قدرتي پيدا نموده بودند و حتي افرادي از تازه مسلمانان اطراف آنها گرد آمده بودند؛ از جمله اشعث بن قيس كندي و شبث بن ربعي.

5. وجود منافقان داخلي، گروهي از منافقان در زمان پيامبر(ص) در منزل سُوَيلم جمع شده بودند،{1} و عليه اسلام توطئه مي‏كردند. پيامبر(ص) از اين توطئه با خبر شدند و دستور به آتش كشيدن محل اجتماع آنان را صادر فرمودند؛ ولي آنها جان سالم به در بردند و گريختند. دوازده نفر از اين منافقان، كه هنوز نام آنها مخفي است در بازگشت از جنگ تبوك قصد جان پيامبر را داشتند;{2} اما خداوند آنان را رسوا كرد و پيامبر نام آنان را به حذيفه بن اليمان فرمود و در زمان خليفه دوم، هنگامي كه شخصي فوت مي‏كرد، در صورتي خليفه بر جنازه او حاضر مي‏شد كه حذيفه حاضر شده باشد;{3} زيرا تنها او بود كه نام آن دوازده نفر را مي‏دانست.{4}

سكوت حضرت علي(ع) همانند سكوت پيامبر است كه گاهي پيامبر نيز براي مصلحت يا رفع فتنه سكوت مي‏نمود؛
مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاي حيات حضرت رسول(ص) كه بعضي از حاضران گفتند: «اًِّنَّ رسول الله(ص) يَهْجر»;{5} يا به قولي: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»;{6} يعني پيامبر هذيان مي‏گويد؛ يا درد بر او غالب شده و بيهوده حرف مي‏زند، حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرف‏نظر كردند و سكوت كردند.

امير مؤمنان علي بن‏ابي‏طالب(ع) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيري از نابود شدن اسلام سكوت كردند.

قال ابو طفيل: «كُنْتُ عَلَي الْبابِ يَوْمَ الشُّوْري فَارْتَفَعَتِ الاْ َصْواتُ بَيْنَهُمْ فَسَمِعْتُ عَليّاً يَقُولُ: بايَعَ النّاسُ اَبابَكْرَ وَ اَنَا وَ الله اَوْلي بِالاْ َمْرِ وَ اَحَقُّ بِهِ مِنْهُ فَسَمِعْتُ وَ اَطعْتُ، مَخافََْ اَنْ يَرْجِعَ النّاسُ كُفّاراً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ ثُمَّ بايَعَ اَبُوبَكْرُ لِعُمَرٍ وَ اَنَا وَ الله اَحَقُ بِهِ مِنْهُ فَسَمِعْتُ وَ اَطَعْتُ مَخافََْ اَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفّاراً ثُمَّ اَنْتُمْ تُريدُونَ اَنْ تُبايِعُوا لِعُثْمانَ اِذاً وَ الله لا اَسْمَعُ وَ لا اُطيعُ»;{7}

ابو طفيل گويد: در روز شورا من در كنار آن خانه - محل شوراي شش نفره - بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد و با هم بحث مي‏كردند. شنيدم كه امام علي مي‏فرمود: زماني مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم؛ كه مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند، سپس ابوبكر براي عمر بيعت گرفت در حالي كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولي باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما مي‏خواهيد با عثمان بيعت كنند، من رضايت نمي‏دهم و اطاعت نمي‏كنم.


در نهج‏ البلاغه نيز مي‏خوانيم كه آن حضرت فرمود:

«من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم ، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها بدون ياور بپا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتي كه پديد آورده ‏اند، صبر كنم؟

محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگي به رنج وا مي‏دارد. - عاقبت - ديدم بردباري و صبر، به عقل و خرد، نزديك‏تر است، لذا شكيبايي ورزيدم، ولي به كسي مي‏ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مي‏ديدم ميراثم را به غارت مي‏برند».{8}

امام(ع) به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامي از مسير اصل خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد ديگر نيز اشاره نموده است، از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه رأي شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وي افتاد، امام رو به ديگر اعضاي شورا كرده و فرمود: «خوب مي‏دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته‏ترم، به خدا سوگند تا هنگامي كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و در هم نريزد، و به غير از من به ديگري ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».{9}

بنابراين حضرت علي(ع) در برابر خلافت خلفا قيام نكرد، تا زحمت‏هاي 23 ساله پيامبر و خون شهدايي چون حمزه، جعفر طيار و... به هدر نرود. ايشان از خلافت خود جهت حفظ اسلام صرف‏نظر كردند تا اصل اسلام باقي بماند/



[1].سيرْ النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 517، الاصابه، ج 2، ص 205، ترجمه الضحاك/
[2].احمد بن حنبل، ج 45، ص 45/
[3].احيأالعلوم، غزالي، ج 1، ص 69، باب السادس في آفات العلم؛ الاستيعاب، ج 1، ص 277، ترجمه حذيفه/
[4].تفسير الكشاف، ج 2، ص 290/
[5].صحيح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفكر بيروت/
[6].صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخاري، ج 7، ص 9، دارالفكر بيروت/
[7].مناقب الخوارزمي، ص 224، كتاب ترجمه الامام علي لابن عساكر، ج 3، ص 118/
[8].نهج ‏البلاغه، صبحي صالح، خطبه 3/
[9].نهج‏ البلاغه، صبحي صالح، خطبه 74/

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی